آزادی، خجسته آزادی

قلم توتم من است و آزادی مذهبم

آزادی، خجسته آزادی

قلم توتم من است و آزادی مذهبم

تنهایی

 

خسته، آهسته، نحیف 

گام نهادی 

بر زخم‌های کهنه‌ و عمیق دلم، دلمان، به ناچار 

و فشردی. 

 

لگدمال این سال‌هاییم 

و انگار، دیگر 

کسی حرف کسی را نمی‌فهمد. 

هویت

 

به تصویری لرزان در آب می‌مانم 

در پی اثبات وجود خویش 

به «داس مه نو». 

 

و چه مضحک شده‌ام اکنون 

در پایکوبی کودک بازیگوش 

بر حجم التهابم. 

 

... و خیال لعل شدن 

سنگ صبور جانم را دوباره آشفت. 

 

رمضان

 

رسد آدمی به جایی که به جز غذا نبیند 

رمضان شناختم من به خدا قسم غذا را 

 

 

 

پی نوشت: 

... با کلّی قار و قور شیکم!