هنوز گوش شنوایی نیست،
از آن زمان که نبود.
و آسمان بهانه ای شد
برای غارت زمین
و هنوز مست و ملنگ، خلایق؛
از جهل و خرافه ای که آیین شان
و اندیشیدنی که طاقت سوزشان بود
و هست، هنوز.
زمان،
نشان انقراض نسل هاست و دگرگونگی شان
مگر فهم عوام.
پانوشت:
می دانی شاملوی عزیز! انکار عقل می کنند این جاهلان، دین و معرفتی را چهار دست و پایی چسبیده اند که اصلا فهم و اندیشه ای در آن نباشد و فقط آنچه باشد «خور و خواب و خشم و شهوت» ... و تا این مرکوبان خودشان می خواهند سواری دهند، چه می توان کرد؟ امان از جهل مقدس.
خلایق هر چه لایق (امیدوارم خودم جزو این دسته از خلایق نباشم!)
...
آن کس که بداند و بداند که بداند... شما هستین قربان. جزو این دسته هم به احتمال بسیار زیاد نیستید. خیلی مخلصیم.
دیگر گوش شاملو هم شنوا نیست ...
سلام
سلام جناب سلیمی
قدم رنجه فرمودید.
گوش شنوا هم گوش شنوای قدیم!
مگر فهم عوام...امان از این داستان میخ و سنگ...
هیچوقت گوش شنوایی نست.
سر بزن احمد.پست آخرمه
چی چی .. چی ... چی؟!
پست آخرمه یعنی چی؟ یعنی قهر قهر تا روز قیامت؟؟!!
............. نگو!
سلام احمد...
چیزی ندارم بگم آقا جان
سلام
میام