بارش سپید معصوم بود
کبوترهای مدام
آینه در آینه
با آرزو و بالهای آزادی...
چنگال سیاه شب
و دژخیم و تفرعن
با پتک دین وارگی
و حماقتی سترگ
افسوس
آه
درد
و دلتنگی..
برای یاران خرداد و آزادی
صد افسوس
فغان
رنج
و نفرین...
برای جاعلان جهل و زندان.
آخرنوشت:
دلتنگی که شاخ و دم ندارد...
از دوم خرداد 76 تا هشت سال چه فرصت نابی بود که از دست رفت با دوستانی که خون دلها خوردند و می خورند.
احمد من دیگه حتی آزادی رو هم نمی خوام
آره مژگان... یه جورایی اعصاب آدم راحت تره...
قدم رنجه فرمودید.
و با خون دل خوردن هیچ مشکلی رفع نمی شه
ای کاش مرد عمل بودیم. ای کاش. روزمون با همین سپری میشه: کاش!
ای کاش می دانستیم چه خوابها برایمان دیده اند و چه نقشه ها برای چپاول مان!... ای کاش...
اما ای کاش ها دیگر نتیجه ای ندارد...
سلام
حواسمون باشه ...
دل آدمها شیشه نیست که روی آن " هــا " کنیم
بعد با انگشت قلب بکشیم و وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف
کنیم رو شیشه نازک دل آدمها , اگه قلبی کشیدی باید مردونه پاش وایستی...!
سلام
مردانه
عاقلانه
عاشقانه...
مرسی.
...
خوبی احمد؟
دلتنگی...شاخ دم نداااااره
سلام شما که به من سر نمیزنید اما من شعرهاتونو دوست دارم
سلام برادر خوبم
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی / شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم / سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
التماس دعا
سلام رفیق قدیمی خطیب بیهوده ام در لباسی و وبلاگی نو
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم ...
خردادی دیگر پشت در است ...
سلام ... !!!
درود دوست یکدله ام.شما چرا بریدی و پریدی؟
باز هم برگرد. آغازی نوین را نوید می دهد بهار امسال