پشت دَه گذر شتابان شتا
پیش از آنکه سحاب مهر
چون باران غم، فرود آید
حدیث اولین شهر عشق را خواندم.
و آنگاه بود که زمین دل
در زیر پای غرورم لرزید
و دیوارهای بلوری تنهاییام، ترک برداشت
و دیدم که چگونه
احساسی غریب
خلوت آشیانم را تسخیر کرد.
من
تسلیم یک لحظه از خود گسستن شدم
و دریافتم
که پرواز عشق
بی بال هجران
خیالی بیش نیست.
پشت ده خزان
و در انتهای آفتابی داغ
خمار عشق
بر پلکهایم سایه گسترد،
کودک احساسم قد کشید،
افق نگاهم را یک آسمان بالا برد،
و کورسوی وجودم را
دست در دست مهتاب
به طواف حرم امن خورشید کشاند.
سلام
چند نکته نقادانه در باب شعرت بود که چون نمی دانستم شعرت را برای دلت می گویی یا حق نقادی را به بقیه هم می دهی چیزی نگفتم.
به روز من
چقدر خوب روایت کردی....
خواندمت
پشت ده شتا ء
پشت ده خزان
پشت ده بهار
چرا دروغ.هنوز شعرتو نخوندم.ولی کارِت دارم احمد.
کامنت اول مال من است
فقط می تونم بگم عالی بود...
درود،عالی بود...
نیستی دوست خوب...
سلام
چه زیبا و پر احساس
من اومدم سلام
دیوارهای بلوری تنهاییت ترک برداشت ؟
احساسی غریب را دیدی؟
و در آخر
چه راحت تسلیم شدی
باز هم می گویی خیالی بیش نیست؟
هست بیش از سراب و وخیال
کودک احساست را بگو قد بکشد تا خورشید
کله اش می سوزد
آن وقت می فهمد چیزی هست
و طواف نمی کند
در می رود
مثل کش شلوار
ابرو از حضرت خورشید می پرد
باور کن
حرفهایی هست
که مثل خوره
نه مثل ایدز روحت را
می جود
شاید موش ها
دستت را به مهتاب هم نده
او هم در گرو خورشید است
بازهم می گویی حدیث از اولین شهر عشق؟
بی خیال بابا
برخیز بزن به چاک
اینجا همه کرمو شده اند
عشق یعنی سوراخ
اتوبان هوس کرموها
در تن سیب گندیده
پلکت را سایه بان مردمک ریزت کن
بگذار خوابت ببرد
ایششش
حق داری تا با هر چیزی حال نکنی.این فرق بین آدماست.
چقدر خوب بود....اونجایی ک زمین لرزید....تا حالا شده ک زیر غرور ی نفر بلرزم...من زمین نیستم اما...محکم نیستم...شکستم...
عروج زیبایی بود.
بهتر بگم عالی بود
سلام
آمدم،نبودی...
سلام پسر.
فیلی شدم. با یه a ی اضافی تنگ ِ آدرسم هستم!
سلام بچه.../
به روزم ومنتظر
سلام...
چقدر خوب بود احمد
خیلی مرسی دیگه